-
روزگارا قصد ایمانم مکن
1397/01/27 14:48
روزگارا قصد ایمانم مکن زآنچه میگویم پشیمانم مکن کبریای خوبی از خوبان مگیر فضلِ محبوبی ز محبوبان مگیر گم مکن از راه پیشاهنگ را دور دار از نامِ مردان ننگ را گر بدی گیرد جهان را سربسر از دلم امید خوبی را مبر چون ترازویم به سنجش آوری سنگ سودم را منه در داوری چونکه هنگام نثار آید مرا حبّ ذاتم را مکن فرمانروا گر دروغی بر...
-
تئوری پنجره شکسته
1396/12/24 17:12
تئوری پنجره شکسته در زمینه رفتار جمعی است. رفتارهایی که کمک میکند تا انسانها در آرامش و امنیت کنار هم و در یک محیط سالم زندگی کنند. شکلگیری این تئوری نیز برای خود داستانی دارد. داستانی که با همت مسئولان یک شهر به سرانجام رسید. داستان اینگونه بود که در دهه هشتاد در نیویورک باجگیری در ایستگاهها و در داخل قطارها...
-
تلنگر
1396/12/10 23:19
من با استعداد بودم. یعنی هستم. بعضی وقتها به دستهایم نگاه می کنم و فکر می کنم که می توانستم پیانیست بزرگی بشوم، یا یک چیز دیگر. ولی دستهایم چکار کرده اند؟ یک جایم را خاراندهاند٫ چک نوشته اند٫ بند کفش بسته اند٫ سیفون کشیده اند و غیره. دستهایم را حرام کرده ام؛ همین طور ذهنم را. عامه پسند چارلز بوکوفسکی
-
چگونه می توان نتیجه یک کنش اجتماعی را سنجید؟
1396/11/28 22:11
به طور خاص کدام یک از ویژگی های فعلی جامعه ایران را می توان نتیجه انقلاب 57 دانست؟ فرض کنید انقلاب اتفاق نیفتاده بود و حکومت پهلوی به همان شکل و شیوه ادامه می یافت؟ ایران حاصل از تداوم نظام شاهنشاهی با ایران امروز چه تفاوت های داشت. آیا شاخص های نظیر متوسط قدرت خرید مردم، بی کاری، توزیع امکانات آموزشی ( عدالت آموزشی)،...
-
فناوری مضر است برای استقلال شما
1396/11/28 22:03
موسیو بوآتالِ بلژیکی نمونه کوچکی از تراموا [را] آورده بوده که ناصرالدین شاه فرموده بودند: «گُه خورده بود، شتر و قاطر و خر صد هزار مرتبه از راه آهن بهتر است. حالا [که] چهل پنجاه فرنگی در تهران هستند ما عاجزیم، اگر راه آهن ساخته شود هزار نفر بیایند؛ چه خواهیم کرد!». تمامی این فرمودهی شاه را میتوان در دو نوع از هراس...
-
بن بست
1396/10/28 14:40
گاهی مسیرِ جاده به بن بست می رود گاهی تمام حادثه از دست می رود گاهی همان کسی که دم از عقل میزند در راه هوشیاری خود مست می رود! گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست وقتی که قلب خون شده بشکست، میرود اول اگرچه با سخن از عشق آمده آخر ، خلافِ آنچه که گفته است می رود! وای از غرورِ تازه به دوران رسیده ای وقتی میان طایفه ای...
-
پدیده «شبکه سیال» و «لحظه شگفت انگیز»
1396/09/28 14:38
پروفسور کوین دانبار تحقیقی فوق العاده انجام داد با این هدف که ایده های خوب از کجا می آیند؟ نتایج جالب بود. او به تعدادی از آزمایشگاههای علمی دور دنیا سری زد و از تمام افراد در حالیکه مشغول انجام جزیی ترین امورشان بودند، فیلم برداری کرد. در حالیکه آنها جلوی میکروسکوپ نشسته بودند، وقتی که با همکارانشان کنار آب سردکن...
-
عصر ارتباطات !
1396/09/21 08:37
شب های بلند زمستان هر وقت مادر سفره شام را زودتر پهن میکرد و کت آقاجون را از کمد بیرون میکشید میفهمیدیم قرار است جایی برویم همان سرِ شب با کلی ذوق و شوق، آماده میشدیم برای رفتن به یک شب نشینی آقاجون میگفت: صله ارحام دلِ آدم را شاد نگه میدارد هیچکس هم نمیگفت نمیآیم! ازین ادا اصول ها که من نمیآیم شما خودتان...
-
حماسه ابوالفتح خان...
1396/08/28 07:59
ابوالفتح خان، خان نبود، دزد بود. آفتابه دزدی میکرد. میرفت و از خانه های مردم آفتابه ها و دمپایی ها را از دم دستشویی ها جمع میکرد و میبرد. آن زمانها دستشویی ها اکثرا توی حیاط خانه ها بود و آفتابه دزدی سر راست ترین و راحت ترین دزدی بود. حتی صاحب مال هم اگر سر میرسید معمولا به صرافت تعقیب دزد و پس گرفتن مالش...
-
سوالی که موجب دگرگونی شدیدی شد
1396/08/12 16:00
این سؤال، موجب دگرگونى شدیدى در زندگى عده اى ، از جمله پیتر دراکر(نظریه پرداز معروف مدیریت) شده است. معلم او در سیزده سالگى، سؤالى پرسیده و گفته انتظار ندارم بتوانید به سؤال من پاسخ دهید. اما اگر در پنجاه سالگى هم نتوانید پاسخى براى آن بیابید، در این صورت، حتم بدانید که زندگی تان را ضایع کرده اید. آن سؤال این است:...
-
جامعه ی انسانی
1396/07/30 18:14
میگن در یزد، خانم معلمی پس از چند بار آموزش درس از شاگردانش پرسید : چه کسی متوجه نشده است ؟ سه نفر از شاگردان دستشان را بالا بردند.... معلم گفت : بیایید جلوی تخته و چوب تنبیه خود را از کیفش بیرون درآورد . تمام دانش آموزان جا خوردند و متعجب و ترسان به خانم معلم نگاه می کردند. معلم به یکی از سه دانش آموز گفت : پسرم! این...
-
وقتی دلی را می شکنی...
1396/06/23 21:05
وقتی دلی را می شکنی، اتفاق عجیبی در هستی می افتد، تَرَک بزرگی در آسمان پیدا می شود و شکاف عمیقی در زمین. تو آن شکستن و آن تَرَک بزرگ و آن شکاف عمیق را نمی بینی، اما کم کم زمینی که روی آن ایستاده بودی و آسمان بالای سرت می لرزد. کم کم آن شکاف ها و آن تَرَک ها و آن شکستگی ها تا زیر پای خودت می آید ، و تو نمی دانی این...
-
حکایتی آشنا در زندگی ما
1396/06/13 23:09
جادوگری که روی درخت انجیر زندگی می کند، به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم. لستر هم با زرنگی آرزو کرد که دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد. بعد با هر کدام از این سه آرزو، سه آرزوی دیگر آرزو کرد. آرزوهایش شد نه آرزو. بعد با هر کدام از این آرزوها، سه آرزوی دیگر خواست که تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا ۵۲ یا.../ به هر حال...
-
توسعه اتفافی نیست !
1396/05/25 17:30
در آلمان هیچکس به شغل کسی به دیده تحقیر نگاه نمی کند! کارگر شهرداری، تمیزکار خانه، مهندس، آشپز ، پزشک، گارسون و... همگی جایگاه خودشان را دارند و کسی بواسط شغل شخص مقابل هرگز او را تحقیر نمی کند و دست کم نمی گیرد. همه با افتخار کارشان را انجام می دهند و از آن لذت می برند. برای همین هم هست که نه جوانان آلمانی تنها راه...
-
دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت
1396/05/25 17:16
فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ زینگونه بسی آمد و زینگونه بسی رفت آن طفل که چون پیر ازین قافله درماند وان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت از پیش و پس قافلهی عمر میندیش گه پیشروی پی شد و گه بازپسی رفت ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم دریاست چه سنجد که...
-
حرفهای قشنگ !
1396/04/19 23:33
اکثریت عظیم روشنفکرانى که مىشناسم در جستوجوى چیزى نیستند و هیچ کارى نمىکنند و به درد کارى نمىخورند. همهشان بد تحصیل کردهاند، به طور جدى مطالعه نمىکنند، دربارهى علوم فقط پر حرفى مىکنند، از هنر هم کم سر در مىآورند. همهشان خودشان را مىگیرند و با قیافهى جدى، گندهگویى و فلسفهبافى مىکنند؛ حال آن که پیش...
-
#والدین_هلیکوپتری و #کودکان_مادامالعمر
1396/03/20 09:03
اینجا #کانادا
-
لطفا برای حل مشکلات مردم منتظر #مرگ نباشید
1396/02/18 00:11
به یاد معدنکارانی که دیگر در میان ما نیستند رد شدن از خیابان کار دشواری بود، برای ما که کوچکتر بودیم، دشوارتر. گفتم: معلوم نیست بالاخره کِی اینجا پل عابر پیاده می سازند! گفت: هر وقت که کسی اینجا تصادف کند و بمیرد! دو تا محله بالاتر هم همینجوری بود. هرچی به شهرداری گفتیم اقدامی نکرد. تا یکی تصادف کرد و مرد. بعدش خیلی...
-
تکنولوژی و علاقه به سُنّت در هلند
1396/01/24 11:38
وقتی این مشاهدات را برای دوستان و اطرافیان نقل میکنم، اغلب میگویند "نه بابا مگه میشه؟ شوخی میکنی؟ آخه چطور؟..." و اما مشاهدات؛ در شهرهای مختلف هلند تعداد کمی ماشین شاسیبلند از شرکتهای معروف میبینید، بسیار کمتر از شهرستانهای ایران. در طول یک سال ممکن است چند مورد پورشه ببینید، اما در چند سال اخیر که...
-
رشوه
1395/12/12 11:54
وﻗﺘﯽ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﺣﺎﮐﻢ ﮐﺮﻣﺎﻥ ﺷﺪ ، ﺣﺴﯿﻦ ﺧﺎﻥ ﺑﻠﻮﭺ که از بزرگان شهر بود را دستگیر ﻭ بهمراه ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﺮﺩﺳﺎﻟﺶ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ. ﻓﺮﺯﻧﺪ حسین خان بلوچ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﺽ ﺩﯾﻔﺘﺮﯼ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﺪ. حسین خان ﺑﻪ ﺍﻓﻀﻞ ﺍﻟﻤﻠﮏ ، وزیر فرمانفرما ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﺑﮕﻮ ۵۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ می دهم و بجای آن فقط ﭘﺴﺮ خردسالم ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺁﺯﺍﺩ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺷﻮﺩ و نمیرد....
-
انتقال شاتل فضایی در لسآنجلس و نسبت آن با فاجعهی پلاسکو
1395/11/10 20:48
در ماه اکتبر سال ۲۰۱۲، قرار شد یک شاتل فضایی ناسا به نام Endeavour که بازنشسته شده بود، به مرکز علوم تجربی کالیفرنیا در لسآنجلس منتقل شود تا بتواند پس از آن مورد بازدید مردم و علاقهمندان قرار گیرد. شاتل به فرودگاه لسآنجلس آورده شد، اما از آنجا تا موزه ۱۲ مایل راه بود، آن هم در داخل شهر. وزن شاتل ۷۰ تن، عرض بالهایش...
-
در باب یک پدیده غریب در صحاری خاورمیانه
1395/10/16 11:09
✔️کسانی معتقدند حکومت بر کشورهای صحاری خاورمیانه جز مشاغل سخت است و روشن نیست تا چه اندازه می توان به شعارهای زنده باد و مرده باد مردم این کشورها اعتماد کرد. می گویند شاه ایران تا چند ماه پیش از سقوط حکومتش فکر نمی کرد به این زودی باید جلای وطن کند، مخالفان زنده هم اذعان دارند که باورشان نمی شد شاه به این زودی وا...
-
آلمان و مکتب تفکیک
1395/09/22 07:39
( گزارش زیر حاصل مشاهدات یک هموطن ایرانی مقیم آلمان می باشد که بار دیگر بنده ناچار میکند تا اعتراف نمایم : آقایی جهان لایق آنهاست ... پیشنهاد میکنم حتما این گزارش را بخوانید .) یکی از اصطلاحاتی که میتواند ابعاد مختلفی از سبک زندگی در آلمان را توصیف کند «تفکیک» است. تفکیک ساعات کار از ساعات فراغت یا تفکیک چند وجهی...
-
رویاهایت را چند فروختی ؟
1395/08/24 00:39
بزرگی تعریف میکرد که: یکی از نخستین بارهایی که به خارج از کشور رفته بودم، در وین، پیرمردی از من پرسید: بزرگترین رویای تو چیست؟ گفتم: «معلمی و نویسندگی». اما به دلیل شرایط اقتصادی حاکم بر کشورم، شغل بازرگانی را برگزیدهام. پرسید: رویاهایت را چند فروختی؟ گفتم: مگر رویا فروختنی است؟ گفت: تو رویاهایت را به سازمانی که تو...
-
چه کسی نمره انضباط بیست میخواهد؟؟؟
1395/07/14 12:09
ﺳﺎل ﻫﺎ پیش، آن زﻣﺎن ﻛﻪ ﻣﻦ ﺷﺎﮔﺮد ﻣﺪرﺳﻪ ﺑﻮدم، اول ﻫﺮ ﺳﺎﻋﺖدرﺳﻲ، ﭘﻴﺶ از آﻣﺪنِ ﻣﻌﻠﻢ، ﻣﺒﺼﺮِ ﻛﻼس وﺳﻂ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻴﺎه ﺧﻄﻲ ﻣﻲﻛﺸﻴﺪ و ﻳﻚ ﻃﺮف آن ﻣﻲ ﻧﻮﺷﺖ: «ﺧﻮب ﻫﺎ» و ﻃﺮف دﻳﮕﺮ آن ﻣﻲﻧﻮﺷﺖ: «ﺑﺪﻫﺎ». ﺑﻌﺪ از ﻧﻮﺷﺘﻦ اﻳﻦ دو ﺳﺮﻓﺼﻞ، ﻛﺎر ﻣﺒﺼﺮ اﻳﻦ ﺑﻮد ﻛﻪ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﻜﻼﺳﺎنش ﺑﺪوزد و «ﺧﻮب» را از «ﺑﺪ» ﺗﻤﻴﺰ دﻫﺪ و دو ﺳﺘﻮنِ روی ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻴﺎه را ﭘﺮ ﻛﻨﺪ. ﺗﻤﻴﺰدادن...
-
زندگی فراتر از محدودیت ها
1395/06/19 00:40
ایمی پِردی (Amy Purdy) در سال 1979 در لاس وگاس متولد شد. از کودکی رویای سفر به همه جای دنیا را داشت و زندگی در جایی پر از برف. و بالاخره در 14 سالگی اسنوبرد رو امتحان کرد و بسیار به این ورزش علاقه مند شد. او تمام اوقات فراغت خودش رو به این ورزش گذراند. 19 ساله بود، دقیقا یه روز بعد از اینکه از دبیرستان فارغ التحصیل...
-
نذار دیر بشه ....
1395/05/03 17:04
بعضی وقتا به اونی که دوسش داری هزار بار فرصت میدی که حرفشو بگه .. حرفی که جفتتون میدونید چیه اما گفتنش با نگفتنش تومنی صَنّار توفیر داره ! یه بهـونه پیدا میکنی که زنگ بزنی که پیام بدی که بگی چرا درِ گنجه بازه ؟ چرا دُمِ ... اما نه .. نمیشه نمیگه که نمیگه ... دوست داشتنتون دیگه از دهن میفته .. حالا بعدا ، هر چقدم...
-
بهتر باشیم
1395/04/26 22:53
یکی از کارهای عیال بنده این است که هر روز برای گنجشک ها آب می گذارد. غذای اضافه ای که قابل مصرف برای گربه باشد در پاکت جدا قرار می دهد می گویند گربه ها پر رو می شوند ولی ما یک خانم گربه داریم که هر دو هفته یکبار پیدایش میشود و غذایش را می گیرد و می رود. گاهی هم جلو در خوابش می برد. اون روزها مردم خیلی مرام داشتند. در...
-
خوب یا بد ؟
1395/04/09 15:56
تصور کنید، مردی که همسرش به شدت بیمار است و چیزی به مرگش نمانده. تنها راه نجات یک داروی بسیار گران قیمت است که در شهر فقط یک نفر هست که آن را می فروشد. مرد فقیر داستان ما، هیچ پولی ندارد، هیچ آشنایی هم برای قرض گرفتن ندارد. به سراغ دارو فروش می رود و التماس می کند. به دست و پایش می افتد و عاجزانه خواهش می کند آن دارو...
-
عشق ناکام
1395/03/23 00:02
امروز از اول صبح تا همین یک ساعت پیش کلی عاشق شدم.. یک مشت عشق ناکام! عاشق پیر مردی شدم که داشت با زنش راه می رفت؛ حیف که پیچیدند توی خیابون اصلی و من نشنیدم که سال ها قبل وقتی آقا پاکت نامه رو زیر در خونه هل داد تو،چطور هل شده و فرار کرده... عاشق مادری شدم که داشت دخترکش رو از مدرسه می آورد و به اون می گفت: فرقی...