آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

تو نمی دانی...

تو نمی دانی غریو ِ یک عظمت

وقتی که در شکنجه ی ِ یک شکست نمی نالد

چه کوهی ست!

تو نمی دانی نگاه ِ بی مژه ی ِ محکوم ِ یک اطمینان

وقتی که در چشم ِ حاکم ِ یک هراس خیره می شود

چه دریائی ست!

تو نمی دانی مُردن

وقتی که انسان مرگ را شکست داده است

چه زندگی ست!

 

عید باستانی نوروز پیشاپش مبارک

مانده تا برف زمین آب شود.
مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر.
ناتمام است درخت.
زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد
و فروغ تر چشم حشرات
و طلوع سر غوک از افق درک حیات.
مانده تا سینی ما پر شود از صحبت سمبوسه و عید.
در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد
و نه آواز پری می‌رسد از روزن منظومه برف
تشنه زمزمه‌ام.
مانده تا مرغ سرچینه هذیانی اسفند صدا بردارد.
پس چه باید بکنم
من که در لخت‌ترین موسم بی‌چهچه سال
تشنه زمزمه‌ام؟ 


بهتر آن است که برخیزیم
رنگ را بردارم
روی تنهایی خود نقشه مرغی بکشم. 


 سهراب سپهری 

 

موعظه سعدی

 

ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست

مرد دانا، به جهان داشتن ارزانی نیست

خفتگان را چه خبر زمزمهٔ مرغ سحر؟

حیوان را خبر از عالم انسانی نیست

داروی تربیت از پیر طریقت بستان

کادمی را بتر از علت نادانی نیست

روی اگر چند پری چهره و زیبا باشد

نتوان دید در آیینه که نورانی نیست

شب مردان خدا روز جهان افروزست

روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست

پنجهٔ دیو به بازوی ریاضت بشکن

کاین به سرپنجگی ظاهر جسمانی نیست

طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی

صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست

حذر از پیروی نفس که در راه خدای

مردم افکن‌تر ازین غول بیابانی نیست

عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند

مرد اگر هست بجز عارف ربانی نیست

با تو ترسم نکند شاهد روحانی روی

کالتماس تو بجز راحت نفسانی نیست

خانه پرگندم و یک جو نفرستاده به گور

برگ مرگت چو غم برگ زمستانی نیست

ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند

بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست

آخری نیست تمنای سر و سامان را

سر و سامان به از بیسر و سامانی نیست

آن کس از دزد بترسد که متاعی دارد

عارفان جمع بکردند و پریشانی نیست

وانکه را خیمه به صحرای فراغت زده‌اند

گر جهان زلزله گیرد غم ویرانی نیست

یک نصیحت ز سر صدق جهانی ارزد

مشنو ار در سخنم فایده دو جهانی نیست

حاصل عمر تلف کرده و ایام به لغو

گذرانیده، بجز حیف و پشیمانی نیست

سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی

به عمل کار برآید به سخندانی نیست

تا به خرمن برسد کشت امیدی که تراست

چارهٔ کار بجز دیدهٔ بارانی نیست

گر گدایی کنی از درگه او کن باری

که گدایان درش را سر سلطانی نیست

یارب از نیست به هست آمدهٔ صنع توایم

وانچه هست از نظر علم تو پنهانی نیست

گر برانی و گرم بندهٔ مخلص خوانی

روی نومیدیم از حضرت سلطانی نیست

ناامید از در لطف تو کجا شاید رفت؟

تو ببخشای که درگاه تو را ثانی نیست

دست حسرت گزی ار یک درمت فوت شود

هیچت از عمر تلف کرده پشیمانی نیست

آقایی

میدانید دنیای غرب ( منظورم دنیای سیاست نیست . منظورم کشور های پیشرفته است ) دنیایی است که کار میکند و هر ممکلتی که کار کند , موفق ا ست . آقایی حق آن ها است . و ریاست مال آن هاست .. حالا مدام حرف بزنیم,ببینیم کجا میرسیم .. اینجا منطقه محروم است . نه به این خاطر که امکانات ندارند . بلکه به این خاطر که تن به کار نمی دهند . پول دارند , اما قدرت تحلیل ندارند . فکر نمیکنند . واقعا فکر نمیکنند حتی در کوچکترین کار های روزمره شان … اینجا باید دائما به آن ها دیکته کنی که چه کار بکنید و چه کار نکنید . ذره ای قدرت  تحلیل و تصمیم گیری ندارند . این واقعا باعث تاسف است .  قضاوت کنید … آقایی مال چه ممکلتی است ؟ کشور هایی که یاد گرفته اند از هیچ , همه چیز می سازند … تاریخ ندارند اما بهترین موزه های دنیا در کشور های آن هاست . زمین ندارند اما روی آب بهترین هتل ها و مجتمع ها را ساخته اند . خورشید ندارند اما راجع به شهر های پایدار و استفاده از انرژی خورشید کتابها و مقالات و بسیاری پژوهشها دارند . نفت ندارند اما تمامی صنایع پتروشیمی را دارند . انرژی های هسته ای دارند اما بسیار در برق خود صرفه جویی میکنند .دمشان گرم … آقایی مال آن هاست … دسته جمعی شعار دهید مرگ بر ….  

 

ثمانه ایروانی