ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
روزی وزیر هارون الرشید از کنار قبرستان رد می شد؛ دید جناب بهلول، استخوان ها را در قبرستان جابجا می کند، ودنبال چیزی می گردد، گفت : بهلول! اینجا چه می کنی ؟ بهلول گفت: امروز آمده ام این ها را از هم جدا کنم. فرق بگذارم بین وزیر، دبیر، سرهنگ، سرتیپ، تاجر، حمال و ... می خواهم ببینم داخل این ها کدامشان وزیر است! هر چه نگاه می کنم می بینم تمام مثل هم هستند. اینها بی خود در دنیا بر سر هم می زدند!