آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن

نفسم گرفت ازین شب در این حصار بشکن

در این حصار جادویی روزگار بشکن


چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون

به جنون صلابت صخره ی کوهسار بشکن


تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه

لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن


سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی؟

تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن


بسرای تا که هستی که سرودن است بودن

به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن


شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه

تو به آذرخشی این سایه  ی دیوسار بشکن


ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا

تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشکن


محمدرضا شفیعی کدکنی



نظرات 2 + ارسال نظر
ماهان 1398/09/22 ساعت 10:52 https://www.vanetbar.com

شعر فوق العاده ای بود ... واقعا عالییییی

شمیم 1402/02/16 ساعت 15:34

بسیار زیبا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد